وقتی سالها یه جا می نویسی ، اونجا میشه خونه حقیقی حالا هر چند مجازی باشه، عادت می کنی بهش ،انس میگیری و میشه یکی از روزانه هات....بعد انگاری بخوای خسته و کوفته یا شاد با روحیه وارد خونه ات بشی ببینی درشو مهر و موم کردن ....حس بدی داره خیلی هم بد...ولی چه میشه کرد بگذریم...دیشب یه پست اماده کرده بودم که حالا بعدا اگه شد انتشارش میدم چون نه حسش هست و نه نوشته اش و مطمئنا مثه دیشبی نمیشه ، شایدم بعدا بهتر بشه... نمی دونم، ولی دلم هنوز اونجاست پیش همه اون پستها و از اون مهمتر کامنت ها...کامنت هایی که خیلی دوستشون داشتم ، خیلی خاطره داشتم باهاشون....انگار باید عادت کرد که به هیچی این دنیا دل نبست حتی این خونه که اسمش مجازیه.....تو اثاث کشی ٬ یه البوم قدیمی پیدا کردم٬ چقدر از دیدن اون روزا لذت بردم.... باری،سی و سه ساله میشم امشب...
http://manvamanha.blogfa.com/9005.aspx
ممنون
تولدت مبارک، بلاگ جدیدتم مبارک
پ.ن: میموندم سال بعد میومدم سنگین تر بودم
ها ها ها ها...
ممنون دوست من
سلام،

حلول ماهِ میلاد تون فرخنده و مبارک باشه.
امیدوار و آرزومندم،
به اتفاق عزیزان عزیزتون همیشه سلامت و دلشاد و موفق باشید بلامیسر
سلام
ممنون باران عزیز