بعضی روزها تو زندگی ادمی براش مهم میشن ،اونقدر مهم، که میشه مثه روز تولدش نمیشه از یادش برد . مگه نه اینکه یه زندگی جدید رو تو اون روز شروع کردن ، قشنگ میشن ، قشنگی اش هم چون دو نفره اس بیشتر میشه .عزیز میشه.اونقدر که نه فقط دوست داری که سالگردشو بگیری بلکه ماهگرد هم براش میگیری مثه همون روز دوازدهم .همون روزی که بارون پودری می بارید ،به ارومی قدم می زدی ، پشتت به من بود و من از راه دور می دیدمت و قلبم با سرعتی که در توانش بود می زد، به چشمهام اعتماد نداشتم، ده بار همه اتفاقات رو مرور کرده بودم و تو اونجا بودی ، خودخودت. باورم نمیشد که یه روز مهم دیگه هم به زندگیم اضافه شده حتی وقتی از ماشین پیاده شدم و باهات دست دادم باورم نمی شد که دستات تو دستهام هست.باورت میشه حتی اون موقع که کنار شومینه ایستاده بودی و لبخند میزدی، حتی اون موقع که برات میز شام چیدم،حتی وقتی که چای نوشیدیم،باورم نمی شد . اره می گفتم بعضی روزها اونقدر مهم میشه که دوست داری هر روز سال دوازدهم باشه .زمان جلو نره تا اولین دوازدهم اونقدر دور نشه تا دلتنگیت بیشتر نشه ،تا وقتیکه هواتو می کنم ، ببینمت که از پله ها پایین میای ، لبخندی گوشه لبهات هست و خرامان تو اغوشم سُر می خوری و من باور نکنم که دوباره به دنیا اومدم......
سلام بابک عزیز
خیلی خوبه که همچین روزی تو زندگی آدم باشه...جالبه که دوازدهم برای من روز خاطره سازی بود و جالب تر اینکه موقع خوندن این مطلب آهنگ عشق باران منه که از وبلاگ خودت گرفته بودمو داشتم گوش می کردم
راستی همه جوره هواتو کردم
شاد باشی و سبز
سلام طاها جان
ممنون دوست خوبم که به یاد من بودی....
منم خیلی وقتها یادت می کنم طاها....
البته بعضی روزا...
بلیییییییییییییی....
شماچقدلطیف ودوستداشتنی هستین..برخلاف طبیعت یک مرد
ممنون دوست عزیز
سلام تازه اشنا شدم باهاتون خواستم خاموش نباشم همین
ممنون....خوش امدید
متن خىلى قشنگ بود.
امىدوارم پشت سر هم متولد بشى
ممنون دوست عزیز
حس نابیه واقعا...خصوصا وقتی که متوجه اولین حضورش میشی تو اون لحظه،حتی اگه دما زیر صفر هم باشه،اینقدر سرت داغ میشه،از شقیقه ات دود بلند میشه،انگار تو طبقه منفی هفتم جهنم هستی.
بله حس خوبیه....
سلام دکتر . چه شیرین نوشتین ...
دلم پر کشید ... چه حس خوبی ...
سلام
ممنون دوست خوبم....
پس یه سالگرد دوست داشتنی رو گذروندی/ تبریک
ممنون دوست عزیز
اوه دیادیا بوریا منقلب شدم
وهمه دوست داشتنیها رو بو بکشی تا همیشه یادت بمونه
دقیقا....
چقدر قشنگ توصیف کردید :)
من نداشتم ازین روزا توی زندگیم :)
امیدوارم زندگی تون پر باشه از این روزا
وای چه حس قشنگی..
بابکى خوشحالم
به خاطر هرچیزى که باعث شد تو این پست بنویسى
الهى همه ى زندگى پر بشه از دوازهم ها و ادم هاى توشون و هر روز از زندگیت سرشار از این حس خوب در کنار این ادم هاى خوب باشه
ممنون الناز جان....
خوشحالم که تجربه خوبی داشتید آقای دکتر ، چهره تون رو تجسم می کنم وقتی که خاطراتت رو مرور می کنید و لبخندی بر لب ...
ممنون دوست عزیز
دکترعزیز؟مدت زیادی نیس که باوبتون آشناشدم اماشمارویک مردآروم،متواضع فوق العاده مهربون دیدم..خداحفظتون کنه...خیلی خوشحالم که شماهم گیلانی هستین.من ساکن ماسال أم..نمیدونم اومدین یانه!اماحتمابه شهرکوچیکوفوق العاده زیبای ماهم بیاین.الآن گیلانمون حسابی سردوبرفیه یادتون سبز
ممنون دوست عزیز
بله اومدم به شهر زیبای شما....از روزهای برفی تون امیدوارم لذت فراوان ببرید....
سلام
امیدوارم هرهفته از این روزها داشته باشید
سلام
ممنون دکتر عزیز
کاش میگفتین دقیقا هوای چه کسی رو کردین!
چه فرقی داره برای شما ازیتای عزیز....
حس خیلی خوبی بهم میده یاداوری بعضی روزها دکتر عزیز وبا خوندن شما دوباره غرق در خاطرات شدم
ممنون دوست خوبم
سلام آقای دکتر
چه زیبا نوشتید.آدم توی دلش میگه اوهوم میتونم درکت کنم...
اینطور روزها لحظه لحظه اش وحتی عطری که توی هواش هست ماندگاره.
براتون روزهای پرازاحساس زندگی ارزو میکنم
سلام
ممنون دوست خوبم
سلام.امیدوارم هر روزتون پر از این لحظات زیبا باشه.
سلام
ممنون
خوب فرک اینشم بکنین که اون بنده خدا با خوندن اینا چقد دلش تنگ و فشرده میشه آخه
نکنین این کارا رو
عجب.....
من قصدم خیر بود
خاطرات خوش مستدام باد.
ممنون خانوم امینی عزیز
سلام دکترعزیز.شایدباورتون نشه ولی چندسال خواننده خاموشتون بودم .همیشه ازمطالبتون لذت میبردمُ استفاده میکردم نمیدونم ولی بااینکه جنسیتمون باهم فرق میکنه ولی حس های شماراکامل درک میکردم.تااینکه ی مدتی رمزی مینوشتیدازخودم خیلی ناراحت بودم حس میکردم ی دوست رو ازدست دادم.الان که دیدم دوباره مینوسید خیلی خوشحال شدم وتصمیم گرفتم نظرم روبهتون بگم
سلام
ممنون دوست عزیز
خوب کاری کردید
کاش همیشه اون روز عزیز بمونه
امیدوارم
بسیارررر زیباااا
شاد شدم از شادیتون اقای دکتر
ممنون دوست خوبم
زیباوسرشارازاحساس فوق العاده بودراستشوبگم احساساتی شدم وچندقطره اشک شایدچون الان دارم روزهای جدایی رومیگذرونم ازعشقی که همه زندگیم بودومن هنوزبه نبودش عادت نککردم
ممنون...
می فهمم دوست عزیز
سلام آقای دکتر مهربون
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
امیدوارم صدمین سالگرد این "دوازدهم" رو باهم به شادی جشن بگیرید
موفق باشید
سلام دوست من
منم امیدوارم ولی بعید می دونم
درمورد کامنت پست قبل حدفاصل عملایی که استادارتوپدی انجام میداد ماتواتاقای دیگه سرک میکشیدیم واسه همین چندتایی سزارین دیدم
متوجه شدم
زندگیت پر از روزهای ناب و دوست داشتنی بابک
ممنون دوست عزیز
سلام
خوب هستین؟
معذرت میخوام منظور آشنایی با کسی بوده یا روز تولدتونه ؟
سلام
ممنون
روز تولدم اولین پست این وبلاگ هست
سلام دکتر زیبا می نویسین
با پست جدید زمستونی منتظر حضور گرمتون هستم
سلام
ممنون دوست عزیز
سلام بابک جان
متن دلنشینی بود و با این تجربه ای که توصیفش کردی میشه کاملا همذات پنداری کرد .ولی با اینکه چند بار هم خوندمش احساس کردم سبک نوشتاریش با بقیه نوشته هات فرق می کنه.
احساس کردم فضای خلسه و ابهام از روی متن برداشته شده و با واقیت محض طرف شدم...
می دونی که من نوشتنم زیاد تعریفی نداره.نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه
سلام بیتای عزیز
درست فکر می کنید بیتا جان
به اقای شوهر خیلی خیلی سلام منو برسونید
نقاشی پیشه سهراب سپهریه عاشقی پیشه دکتر بابک ماست
سلام
پس پرسیسکی وراچ شمایید!!!
از وب النا یافتمتان
بسیار احساسی بود
راستی ببخشید اسمتون چیه؟؟معنیش چیه اونوقت؟؟؟
بعضی روزها واقعا دوست داشتنی هستن....
سلام
بله خودم هستم
خوش امدید
یعنی پزشک ایرانی
چقدر این بعضی روزا نقطه عکسشون زیاده.
شایدم بخاطر همینه ک نو خاطر میمونند
چه خوب ...چه عالی ...روزهای خاطره انگیزتون فراوون
اول فکر کردم برای امام نوشتین ...روز ورود دوازدهم بهمن
ممنون
درکش می کنم با تمام وجودم
سلام دکتر...ببخشید براتون یه ایمیل فرستادم..اگه ممکنه راهنماییم کنید
ممنون
باخوندن متنتون اول اشک تو چشام حلقه زدبعدحسودیم شد بتون بعدهم تعجب کردم که آیا هنوز ازاین مردها پیدا میشه آیا؟
باذهن من چه کردمتنتون
روزهاتون پرباشه ازاین حس ها
ممنون دوست عزیز
چه زیبا نوشتید .انشالله همه روزهاتون مثل 12 خوب و شیرین باشه
ممنون دوست عزیز
دلم 12ام خاص خودم خواست
چقد لطیف نوشتید...
ممنون
چه حس قشنگی،من واقعاتحت تاثیر قرار گرفتم یادکسی افتادم که هنوز دلم وذهنم درگیرشه ...
خوش به حالش که این جور خوش به حالتون کرده که براش می نویسید!
یکی هست در محله ی ما!!!
همه او را برای یک شب دوست دارند..
حتی برایش آش نذری هم نمیبرند، او با کسی کاری ندارد
خودش را میفروشد و نان شبش را میخرد
حاج آقا میگوید:
باید از محله برود، چون همه جوانان مسجدی را از راه به در کرده
ولی چرا مسجدی ها با یک فاحشه از راه به در شدند
ولی فاحشه با این همه مسجدی به راه راست هدایت نشد ؟؟؟
شاید فاحشه به کارش ایمان دارد و مسجدی ها نه ......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نظر شما چیه ؟؟
نظری ندارم
سلام آقای پرسیسکی دیگه خیلی کم مینویسی !اگه میشه یه کمی از خاطرات سفر به وطن بنویس
سلام
اگه شد حتما
:) چه خوب ..
خیلی زیبا بود.. یاد خیلی از تاریخ های زندگیم افتادم...
میدونی.. گذر زمان خیلی چیزها رو در همونجایی که بودن متوقف میکنه.. شاید اگر کنار هم بودید برای همیشه، دیگه این تاریخ زیبایی خودش رو نداشت.. تکرار خیلی چیزها رو بی ارزش کرده تو زندگی آدما.. اون چیزایی که تکرار نشدن و در همون زمان موندن زیباییشون برای همیشه تو یاد آدم میمونه ...
روزهاتون مملو از شادی و عشق..
باهاتون موافقم
ممنون دوست عزیز
خاطرات عجیبند!
گاهی گریه می کنیم برای روزهایی که با هم خندیدیم..
اره دقیقا....
سلام. خیلی خوبه نوشته هاتون مخصوصن همین!
من تازه امروز مهمون وبلاگتون شدم. امیدوارم همیشه بنویسین...
سلام
ممنون
در ضمن خوش امدید
چقدر خوب و زیبا
نمیدونم اینی ک نوشتین مخاطب خاصتونه یا یکی از جنش خودتون
ی خورده زیادی خاصه ...
این اغوش ها
این حس قشنگ
حتی اگه بارون نباشه
حتی اگه چتری هم نباشه
انقدر کنار اونی ک دوسش داری خاص و شیرینه ک میخای حتی ثانیه ای هم از اون روز کم نشه ...
میفهمم چی میگین
حسش نکردم هیچ وقت
تصورش کردم ...
وقتی تصورش انقدر شیرینه ، حس این حس ناب از نزدیک دل ادم رو پر از شوق میکنه
این حس قشنگ ، مبارکتون
ممنون دوست عزیز