پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

پرسیسکی وراچ

یادداشت های یک متخصص زنان و زایمان

بعضی روزها چقدر دوست داشتنی میشن ....مگه نه؟

 بعضی روزها تو زندگی ادمی براش مهم میشن ،اونقدر مهم، که میشه مثه روز تولدش نمیشه از یادش برد . مگه نه اینکه یه زندگی جدید رو تو اون روز شروع کردن ، قشنگ میشن ، قشنگی اش هم چون دو نفره اس بیشتر میشه .عزیز میشه.اونقدر که نه فقط دوست داری که سالگردشو بگیری بلکه ماهگرد هم براش میگیری مثه همون روز دوازدهم .همون روزی که بارون پودری می بارید ،به ارومی قدم می زدی ، پشتت به من بود و من از راه دور می دیدمت و قلبم با سرعتی که در توانش بود می زد، به چشمهام اعتماد نداشتم، ده بار همه اتفاقات رو مرور کرده بودم و تو اونجا بودی ، خودخودت.  باورم نمیشد که یه روز مهم دیگه هم به زندگیم اضافه شده حتی وقتی از ماشین پیاده شدم و باهات دست دادم باورم نمی شد که دستات تو دستهام هست.باورت میشه حتی اون موقع که کنار شومینه ایستاده بودی و لبخند میزدی، حتی اون موقع که برات میز شام چیدم،حتی وقتی که  چای نوشیدیم،باورم نمی شد . اره می گفتم بعضی روزها اونقدر مهم میشه که دوست داری هر روز سال دوازدهم باشه .زمان جلو نره تا اولین دوازدهم اونقدر دور نشه تا دلتنگیت بیشتر نشه ،تا وقتیکه هواتو می کنم ، ببینمت که از پله ها پایین میای ، لبخندی گوشه لبهات هست و خرامان  تو اغوشم سُر می خوری و من باور نکنم که دوباره به دنیا اومدم......